چادرت ارثیه زهرایی

آمده بود مرخـــــصے.

داشتیم درباره ی منطقه حــرف مےزدیم.

لابه لای صحــــبت گفتم:

کاش مےشد من همـــراهت به جبهه بیایم !

گفــــت؛

"هیچ مےدانی ســــیاهے چادر تو از سرخے خـــــون من کوبنده تر است؟!"

همین ک حــجابت را رعایت کنے،

مبـــــارزه ات را انجام داده ای...

شهید محمدرضا نظافت


اللهم عجل لولیک الفرج...