مصطفی گفت: خودمـ کارت ها را مینویسمـ

شروع کرد به نوشتن:

یک کارت برای "امامـ رضا" ، مشهد 

یک کارت برای" امام زمان"، مسجد جمکران 

یک کارت برای" حضرت معصومه"، قمـ .

این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح


"حضرت زهـــــــــرا" آمده بود به خوابش

درست قبل از عروسی! 

حضرت به مصطفی گفتن: 

چرا دعوت شما را رد کنیمـ؟

چرا به عروسی شما نیاییمـ؟

کی بهتر از شما؟

ببین همه آمدیمـ

شما "عزیز مــــا هستی"

❤️"شهید حاج مصطفی ردانی پور"❤️

اللهم عجل لولیک الفرج...