مادربزرگم هر وقت می خواهد ارتباط با جنس مخالف را نهی کند با کلی افتخار می گوید: من پدربزرگت را اولین بار سر سفره عقد دیدم، اصلا کسی از من نظری نپرسید، یک شب خوابیدم و فردا صبح که بیدار شدم خواهرم گفت: دیشب شوهرت دادند!
مادربزرگم هر وقت می خواهد ارتباط با جنس مخالف را نهی کند با کلی افتخار می گوید: من پدربزرگت را اولین بار سر سفره عقد دیدم، اصلا کسی از من نظری نپرسید، یک شب خوابیدم و فردا صبح که بیدار شدم خواهرم گفت: دیشب شوهرت دادند!
به او می گویم اگر پدربزرگ را دوست نداشتی و بعد از ازدواج نسبت به او انس و الفت پیدا نمی کردی چه؟ آن وقت همین قدر با افتخار از این که چشم بسته شوهرت دادند یاد می کردی؟ او هم می خندد و می گوید زمانه با زمانه فرق می کند، زمان ما وقتی حرف از خواستگار می شد دختران از شرم تا بناگوش سرخ می شدند. راست می گوید قصه، قصه تغییر زمان است؛ تغییراتی که اگر برایش آماده نشویم حسابی غافلگیرمان می کند. تغییراتی که نه می شود یک تنه در برابرشان قد علم کرد و نه می شود بی چون و چرا قبولشان کرد، با این حال بسیاری از والدین هنوز نمی دانند در مقابل رفتارهایی های مثل ارتباط با جنس مخالف چه تدبیری به کار برند که نه فرزندشان پنهانکاری کند و نه حریم ها را بشکند.
رضوان می گوید: من از وقتی که دست راست و چپم را شناختم مادرم همیشه در گوشم خوانده بود «دخترا با دخترا، پسرا با پسرا»، هیچ وقت حق هم صحبتی یا همبازی شدن با هیچ پسری را نداشتم، اگر مادر و پدرم به مهمانی دعوت می شدند، آمدن یا نیامدن من بستگی به این داشت که آن خانواده فرزند ذکور داشته باشد یا نداشته باشد! آن قدر از ارتباط با جنس مخالف منع شده بودم که وقتی به سن نوجوانی رسیدم از هر فرصتی استفاده می کردم تا این قانون را زیرپا بگذارم، بالاخره آنها که نمی توانند در هر جایی پشت سر من بیایند و مراقبم باشند، نمی توانند هر روز گوشی تلفن یا اینترنتم را چک کنند. گاهی فکر می کنم اگر آنها این قدر مرا محدود نمی کردند شاید من هم کمتر برای هم صحبتی با جنس مخالفم تمایل داشتم.
قید و بندهای افراطی و سهل گیری های تفریطی، نتیجه ای یکسان به بار می آورد، والدین نه باید آن قدر حساسیت به خرج دهند که فرزند در انتظار یک لحظه غفلت بنشیند و نه آن قدر بی توجه باشند که فرزند بین راه درست و غلط هیچ تفاوتی را نشناسد. زمانی که والدین با روشی سختگیرانه و پرخاشگرانه با فرزندشان برخورد می کنند، اولین نتیجه ای که حاصل می شود پنهانکاری و سکوت است، فرزندان یاد می گیرند تا هر مساله ای را که با جنس مخالفشان مرتبط است پنهان کنند. والدین باید به دنبال فرصت های مناسب باشند تا خودشان در این باره با فرزندانشان صحبت کنند. این فرصت ها معمولا هنگام دیدن یک فیلم خاص، یا خواندن صفحه حوادث روزنامه و بازگو کردن خاطرات دوران نوجوانی میسر می شود.
در همین زمان ها هم هست که والدین میزان شناخت فرزندان و نوع نگاه او به این مقوله را درمی یابند. یکی دیگر از مضرات کنترل های اینچنینی، این است که دختران و پسران در برقراری ارتباط و شناخت جنس دیگر دچار مشکل می شوند. مرتضی که در حال گذران دوره کارشناسی ارشدش در یک رشته فنی مهندسی است، می گوید: پدر و مادرم همیشه مراقب بودند که من هوش و حواسم به درس باشد، زمانی که دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم، مادرم مرا مدیون کرد که جز درس به چیز دیگری فکر نکنم، من هم از یک سو می خواستم نسبت به والدینم متعهد باشم و از سوی دیگر اصلا بلد نبودم با یک دختر حرف بزنم، چه برسد به ارتباط دوستانه و زیرپا گذاشتن تعهدات!
در دوره ارشد به یکی از همکلاسی هایم علاقه مند شدم، یک سال طول کشید تا این علاقه را با کلی واسطه تراشیدن به او بگویم. حتی نمی توانستم خودم را درست به او معرفی کنم، آخرش هم جواب رد شنیدم. من با وجودی که تحصیلات خوبی دارم و در یکی از بهترین دانشگاه های تهران درس می خوانم، اما هیچ اعتماد به نفسی برای صحبت کردن با دختران ندارم، هر وقت جلوی آینه می ایستم حس می کنم زشت و بدقواره ام.
این که فرزندان درس را در اولویت برنامه های خود بگذارند خوب است، اما والدین باید در کنار درس به آنها مهارت های زندگی را نیز بیاموزند؛ مهارت هایی مثل چگونگی برقراری روابط موثر، حل مساله، مدیریت هیجانات، مهارت تصمیم گیری، مهارت نه گفتن و.... این مهارت ها به فرزندان کمک می کند تا تحت فشار همسالان یا بر اثر هیجانات منفی به سمت برقراری ارتباط های آسیب زا نروند. ضمن این که برای این آموزش های غیردرسی وقت و بودجه و برنامه مورد نیاز است، کلاس های مهارت زندگی، مراجعه به مشاوران، صحبت کردن با نوجوانان و به اشتراک گذاری تجربیات می تواند به کودکان مهارت تفکر نقاد را بیاموزد.
در مقابل خانواده هایی که سختگیری های غیرمنطقی اعمال می کنند، گروهی دیگر از خانواده ها هستند که گمان می کنند با آزاد گذاشتن فرزندان بخصوص در عرصه ارتباط با جنس دیگر، فرزندشان هم به شناخت کافی دست پیدا می کند و هم این که لااقل دور از چشم او دست به کاری نمی زند در واقع والدین حاضر می شوند برای به دست آوردن اطلاعات کافی از ارتباطات فرزندانشان به آنها باج بی قید و بندی بدهند، غافل از این که این آزادی بی قاعده فرزندشان را به دام تنوع طلبی و بی مسئولیتی می اندازد. کسی که هر چند وقت یک بار یک رابطه عاطفی بدون تعهد را تجربه می کند بسختی می تواند به تعهد ازدواج هم پایبند بماند.
شهریار که بیست و هفت ساله است، می گوید: «من هیچ وقت از طرف والدینم محدودیتی نداشتم، از وقتی که خودم را شناختم مورد توجه فامیل و دوستان بودم، پدر و مادرم هم از این که مرکز توجه بودم خوشحال می شدند. یادم می آید در دوران نوجوانی با دوستانم شرط بندی می کردم که مثلا با فلان دختر دوست شوم، بعد از چندبار آزمون و خطا هم همیشه من برنده بودم.
اوایل این بازی به من حس غرور می داد، اما بعد از مدتی از آن خسته شدم و سعی کردم روابطم را نزدیک تر کنم، ولی دیگر دور از چشم پدر و مادرم، چون می دانستم با روابط نزدیک تر از یک دوستی ساده، مخالفند. برقراری روابط جنسی جدای از خطراتی که برایم داشته باعث شده هم از خودم و هم از همه زن ها بدم بیاید. اصلا نمی توانم به هیچ کس اعتماد کنم و حتی فکرازدواج هم آزارم می دهد.» والدین باید دقت کنند که هر چقدر سن شروع رابطه با جنس دیگر کمتر باشد، نوجوان به احتمال بیشتری در خطر مشکلات رفتاری و ناراحتی های روانی قرار می گیرد. شاید بهتر این باشد که از والدین بخواهیم آگاهی های خود را در این زمینه افزایش دهند که هر دوره سنی نیازهای خاص خودش را می طلبد.
بسیاری از والدین از این که درباره رابطه با جنس مخالف سخن بگویند، خجالت می کشند. بهتر است مادران با دختران و پدران با پسران درباره این روابط سخن بگویند و از گفتن جزئیات بیشتر هم خجالت نکشند، برخی والدین گمان می کنند سخن گفتن در این باره نوجوانشان را از نظر جنسی فعال می کند، در حالی که وقتی منبع اصلی اطلاعات از جانب والدین باشد، نوجوان کمتر به سمت روابط جنسی گرایش پیدا می کند.
اگر پدر یا مادری نمی خواهد در این زمینه با فرزندش صحبت کند، می تواند از یک بزرگ تر دیگر که مورد اعتماد او و فرزندش است بخواهد این کار را انجام دهد. به خاطر داشته باشید اکنون هیچ دوره آموزشی رسمی و تائیدشده ای برای اطلاع رسانی به فرزندان وجود ندارد، نه در مدرسه و نه حتی در دانشگاه، جوانان و نوجوانان آموزشی برای ارتباط عاطفی موثر نمی بینند و همین مساله است که مداخله درست و منطقی والدین را ضرورت می بخشد.
روان شناسان در این رابطه معتقدند که بهتر است ارتباط دختران و پسران در یک چارچوب مشخص و هدفمند باشد. اگر این ارتباط با هدف ازدواج صورت گرفته است، دو طرف قبل از هر فکر جدی برای آینده باید خود را بشناسند و ملاک های اساسی ازدواجرا بدانند، ضمن این که مراقب باشند این ارتباط به صمیمیت و رابطه عاطفی کشیده نشود تا در صورت به نتیجه نرسیدن صحبت ها و سازگار نبودن معیارها با قطع ارتباط هر دو طرف ضربه نخورند.
مطلع بودن والدین سبب می شود ارتباط شکل رسمی و قانونمندی داشته باشد، ضمن این که نباید فراموش کرد در جامعه ایرانیازدواج ارتباط بین دو خانواده است، نه فقط دو نفر و نکته دیگر این که تا زمانی که فرزندان از تصمیم خود مطمئن نشده اند جز خانواده ها، کس دیگری در جریان این ارتباط نباشد. هم جوانان و هم خانواده ها از همان ابتدای آشنایی با مشاورینی باتجربه و آگاه مشورت کنند، تا یک چشم سوم آشنا با این حوزه آنها را در تصمیم گیری یاری کند